تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی
۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه
۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه
مردها تنها به یک چیز فکرمیکنند
: « دختر زود بر گرد ، اینروزا مردا بی چشم و رو شدن حتی به الاغای ماده هم رحم نمی کنن چه رسه به ... » .
: « چشم ، مادر ، زود بر میگردم ، دلواپس نباش »
سپیده روبروی آیینه بعد از ماتیک زدن لبهای شکری و نازکش چادرش را روی سرش گذاشت و از اینکه مادرش اینقدر به پر و پایش می پیچد و پشت سر هم گیرش میداد در دلش چیزی گفت و به راه افتاد . خیابان خلوت بود و هوا دلچسب . خنکای باد صبحگاهی به نرمی از کنار و گوشه های چادرش راه باز میکرد و به صورت لطیف و گندمگونش میخورد و نوازشش میداد و رویاهای دور و درازش را در دل و جانش زنده میکرد .
۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه
نقی
صدای اذان ظهر از فاصله ای نه چندان دور از مسجد فاطمه زهرا شنیده میشد . آفتابی داغ و سوزان بر تن خاک تفتیده می تابید . درختهای قدیمی کنار خیابان از شدت تشنگی له له میزدند . مردم دسته دسته با سلام و صلوات از مراسم اعدام یک قاچاقچی با غروری ابلهانه و لبخندی از رضایت به چهره باز میگشتند . در هیچ کجای این جهان پهناور اینهمه جمعیت با هلهله و شادی برای تماشای افرادی که بر دارها دست و پا میزدند و کف به دهان می آوردند نمی رفتند .
در منابر و اماکن مذهبی آخوندها و قاریان حرفه ای با استناد به روایات و احادیث جا انداخته بودند که تماشای محکوم به اعدام اجنه خبیثه را از روح و روان انسان بیرون میکند و برابر است با هفت بار با پای پیاده به کربلا رفتن .
در منابر و اماکن مذهبی آخوندها و قاریان حرفه ای با استناد به روایات و احادیث جا انداخته بودند که تماشای محکوم به اعدام اجنه خبیثه را از روح و روان انسان بیرون میکند و برابر است با هفت بار با پای پیاده به کربلا رفتن .
اشتراک در:
پستها (Atom)