متولی مسجد « شعبان یک چشم » بعد از وضو گرفتن با قیافه ای محزون و بی گناه به آسمان نگاه میکرد . بدلش برات شده بود که در دهه فجر امسال عکس آقا را بعد از سی و اندی سال دوباره در ماه می بیند و گره مشکلاتش گشوده خواهد شد .
شعبان هشتش گرو نه اش بود و همه دار و ندارش را از دست داده بود . گاهگاهی به جن گیری و دعانویسی می پرداخت تا در کنار کار در مسجد اموراتش بگذرد . بعضی وقتها هم برای این و آن مخصوصا بزرگان دین و اهل ادب صیغه های جوان جفت و جور میکرد و پول و پله ای در می آورد . وگرنه با شندر قازی که به او میدادند ، نمی توانست خرج اجاره منزلش را بپردازد .