۱۴۰۱ بهمن ۲, یکشنبه

من وکالت - نوشته مهدی یعقوبی

 

- یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی حبیب آقا

- گوشم با شماست

- برادر زاده من زمان شاه یه کامانیست بود

- کامانیست

- کاما یعنی خدا، نیستم همون نیسته، یعنی خدا نیست

۱۴۰۱ دی ۱۷, شنبه

قایق بی ناخدا - مهدی یعقوبی(هیچ)

 


دو روز و دو شب بود که در پهنه بی در و پیکر دریا گم شده بودند. خسته و کوفته و سرگردان. همه چیز با مرگ مشکوک ناخدا عباس شروع شد. ناخدایی که سر و مر و گنده بود و قوی الجثه. سرنشینان این قایق کوچک 6 نفر بودند. 

  زن و مردی ارمنی که از اروپا برای مسافرت آمده بودند و این سفر به تلخ ترین خاطره زندگی شان مبدل شده بود و کابوسی مجسم. زن که اسمش ثریا و باردار بود وحشت در چشمهایش موج میزد و شوهرش پال که هلندی الاصل بود هم همینطور.