۱۳۹۱ آذر ۷, سه‌شنبه

مخمصه



برف میبارید و آنهم چه برف سنگینی ،  چتری زهوار در رفته را روی سرم گرفته بودم و ترانه ای قدیمی را روی لبم زمزمه میکردم . همه جا سفید پوش بودند ، در و دیوار و بامها تا افقهای دور و بی در و پیکر ، چند کلاغ پیر با نگاهی غمناک و گرسنه روی درختی کهنسال کز کرده بودند و به عابران خیره میشدند تا شاید خرده نانی بسویشان پرتاب کنند . از  گربه های ولگرد که شب و روز در سینه  کوچه و خیابانها ولو بودند معلوم نبود که در کجا پنهان گشته اند و کودکانی که در گوشه و کنار جست و خیز میکردند .

 سرما تا مغز استخوانم نفوذ میکرد .  پنجه پاهایم تیر میکشیدند و دستانم  قرمز  .   برای آنکه کمی گرمشان کنم  جلوی دهانم میگرفتم و فوت میکردم و گامهایم را بلندتر .  تک و توک عابران که بیشترشان مرد بودند در خیابان بی اعتنا و با عجله میگذشتند با شالهایی  که تمام صورتشان را می پوشاند و کلاه هایی پر از برف  . دمدمه های ظهر بود دو عدد نان بربری و و یک شانه تخم مرغ  و مقداری میوه از مغازه خرید کرده بودم و خسته و کوفته از بیخوابی ها و اضطرابی دائمی که در دل و جانم بیتوته کرده بود بسوی خانه میرفتم . واحد های گشتی کمیته و سپاه  مثل مور و ملخ در همه جا ریخته بودند و هر ترددی برابر با مرگ بود . 


۱۳۹۱ آبان ۲۲, دوشنبه

پروانه ها نمی میرند




 پروانه از خواب که بلند شد  دستانش را مثل گربه ها کمی به جلو برد و خمیازه عمیقی کشید  و به ساعتی شماطه دار که به روی دیوار آویزان بود نگاه کرد . یکهو با خودش گفت :
« خدای من دیرم شده ، بابا اگه بفهمه کتکم میزنه »
درست یک هفته قبل به همین علت پدر تریاکی اش چنان سیلی محکمی به صورتش زده بود که اثر انگشتانش هنوز بر  صورتش مانده بود و درد میکرد .

تند و تند به طرف آشپزخانه ای که پر از ظرف و ظروف نشسُته و خرت و پرتهای ولو شده بود رفت و آب سردی به صورتش زد و ترازویی را که در کنار پله قدیمی گذاشته بود بر داشت و بی آنکه حتی یک جرعه آبی بخورد زد از خانه بیرون .
 زمستان از راه رسیده و هوا خیلی سرد شده بود . در کنار گوشه خیابان آت و آشغالهایی که پشته پشته هفته ها مانده بودند ، بوی گند و کثافت را آمیخته با دود ماشینها به اطراف و اکناف می پراکندند .

۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

دلار 5 هزار تومانی - مهدی یعقوبی




زن : حاجی تو دیگه چرا ، مگه تو نبودی که سال 57  به رب و رسول قسم میخوردی که عکسشو تو ماه دیدی . حالا جا نماز آب میکشی .

حاجی : کاش پاهام شکسته بود و اون لعنتی رو نمی دیدم . من چه میدونستم که دلار 7 تومنی میشه 5000 تومن .

زن : خوبه خوبه ، نفوس بد نزن خوبیت نداره از اولاد معصومانه، یهو دیدی که یه بلا سرمون اومد .

حاجی : ما رو باش که خیال میکردیم اون گور به گور شده به ما خونه و نفت و گاز مجانی میده . حالا ما رو تا ناف فرو کرده و خودش تو جهنم دم میجونبونه و رقص بابا کرم میکنه .

زن : خب بگو چی شده که اینقد حرص میخوری و به این و اون لگد میزنی ، پاشو کنار ایوون یک قلیونی چاق کن تا حال و احوالت یه خورده جا بیاد بعدش الله کریمه

حاجی : امروز کلب علی همون میرزا بنویس آیت الله ... منو دید و گفت که ورق رسید و تومان برا پرداخت خمس و زکات  طبق فتوای مراجع تقلید قبول نمی کنم و الا و بالله فقط دلار دلار دلار باید بدیم .
گفتم آخه مرد حسابی ،  این پول مملکت اسلامی بقول اون جون مرگ شده سید محمود برکت داره ، برکت ، آخه مال امام زمانه  . تا اینو گفتم تو حرفم پرید و گفت ، این روزا حتی  زنای جنده تحت طاووس هم دلار میخوان ، این پولا حتی قد و اندازه پهن و پشکل هم ارزش نداره .

زن : زبونم لال ، چشمم روشن ، این زنای تخت طاووس دیگه کی باشن ، نکنه توهم بله با اونا سر و سری داری ، حالا می فهمم که چرا شبا فلنگو میبندی و با اون ماشین تی تیش مامانی هری میزنی بیرون . زن همسایه گفته بود که باید یه کاسه ای توی نیم کاسه باشه که این حاجی شبای جمعه دیگه با تو نزدیکی نمی کنه .

حاجی : به من چرا گیر میدی اینو اون جن گیر که حسابدار مرجع تقلیده گفته . تومن قبول نمی کنه دیگه .

زن : ( از جیبش یک دارویی بیرون می آورد  ) حرفمو عوض نکن ، آب زیر کاه ، اینو از جیب شلوارت دیشب پیدا کردم .

حاجی : زنیکه بی حیا و بی چشم و رو ، پس این تویی که پولامو نصف شب از کیفم خالی میکنی ، منو بگو شاگرد مغازه رو لت و پار کردم و فک کردم که اون ولد زنا جیبامو خالی میکنه .

زن : تا کی حاجی طبل زیر گلیم میزنی ، ببین تو این کرمی که از تو جیبت پیدا کردم چی نوشته : کرم 2 عددی کینک سایز پاور حجم دهنده آلت ، افزایش درازی و کلفتی  آلت تناسلی با ایجاد تاخیر در نعوظ ، معجزه قرن بیست و یکم که ناممکن ها را ممکن میکند و خوشبختی را به شما باز می آورد .

 حاجی : من مرد خانواده ام ضعیفه ، فضولی موقوف ، مگه ائمه بزرگوار هر کدومشون اونهمه زن نداشتن . ...  طلاقت میدما ، اونوقت باید بری مث بقیه غازتو بچرونی . داشتم میگفتم ، دلار میخوان دلار . جون که نیس آدم راحت خرجش کنه ، پوله بی زبونه پول .

زن : مگه تو صدر اسلام هم دلار بود که اونا هی دلار دلار میکنن .  گمونم اشتباه شنیدی ، یه پیامک بزن و دوباره ازش بپرس .

حاجی : همه رو برق میگیره ما رو چراغ نفتی ، کجای کاری زن ، تو پیامک دلار فیلتر شده . میگن برای عمود خیمه نظام خطر داره ، خدای نکرده یهو ، استغفرالله دوباره داره چفت دهنمو وا میکنه .
زن : از بس جاده خاکی رفتیم ، حواسمون از قضیه اصلی پرت شد ، میخواسی از فروش زمینامون حرف بزنی .

  حاجی : درسته ، اون زنیکه جنده فاطی دعانویس ، یهو  خوابنما شده و گفته که تو زمینای من یک امامزاده دفن  شده ، بعدش رفته با چن آخوند کت و کلفت و یال و کوپال دار در میون گذاشته و بعد از گاو بندی ،  تموم  دار و ندارمو به ثمن بخس بالا کشیدن  .

زن : الهی تو رو شکر ، عاقبت بخیر شدیم ، تو زمینای ما فرزندان امامان معصوم دفن شده ، چه صوابی بالاتر از این ، جواب نکیر و منکر و رد شدن از پل صراط حل شد . من که بهت گفته بودم که چن شب پیش یه شیی نورانی از فراز خونه مون رد شد ، تو هم از این گوش شنیدی و از اون گوش رد کردی . الهی صد هزار مرتبه تو رو شکر ، یه بارگاه امامزاده تو زمینای ما ، من که تمام هستی و دار و ندارمو به خاک پاش که سرمه چشم ممه  میزارم .

حاجی : ضعیفه ، مگه خل شدی ، زمینام تو گرونترین منطقه شهر بوده ، هر وجبش اندازه شمش طلا ارزش داشت ، بجاش یه ماهه پیش تو حسابم پهن و پشکل ریختن .
 
زن : استغفرالله ، زبونتو گاز بگیر ، لال میشی ها . پولی که رو اون عکس امام راحله ، شده پشکل .
حاجی : یه ماه پیش دلار بود 800 تومن حالا شده 5000 تومن ، ماه بعد میشه 10 هزار تومن ، اگه پولامو رو هم بزارم نمی تونم ، ده متر از زمینای خودمو بخرم ، تازه کی زمین میفروشه . بیچاره شدم ، ای ... به قبرت بباره که گفتی آب و برق رومجانی میکنیم ، به شما خونه میدیم ، به اینها هم راضی نباشین ...

 (  زن انگشتش را گاز گرفت و به دور و اطرافش فوت کرد و به سرش زد حاجی قاطی کرده  )
: من که ضامن بهشت و جهنمت نیستم ، برو پیش امام جمعه شکایت کن .

حاجی : کدوم امام جمعه ، ضعیفه . همونی که  میلیاردها اختلاس کرده و دلارها رو تو بانک های خارجی گذاشته و بچه هاش تو آمریکا تو دیسکوها وول میخورن . اون ختم مادر قحبه هاس . تا بگی بهش غلام تو رو هم میفروشه . اون خودش این آشو برام پخته . صد تا نامه براش فرستادم . میگه دندون رو جیگر بذار همه چیز درس میشه ، کار کار استکباره . میخواد ایران اسلامی رو تحقیر کنه اما نمی دونه که اینجا مملکت امام زمانه . پول آقا  برکت داره . آخه چه برکتی قرمساق . اگه پولش برکت داره چرا خودت ارث و میراثت رو تبدیل به یورو و دلار کردی . تازه سهم امام رو هم ازم گرفته . میگفت اگه ندی پولت حلال نیس . بیش از نصف از اموالمو بالا کشیده .

زن : اینقد حرص و جوش نخور ، یه خورده دندون رو جیگر بذار همه کارا دُرس میشه .


حاجی : دُرس میشه چیه زن ، تو زمینای من جسد فلان عرب که سپاهیانش
 به خواهران من تجاوز کردند نیس ، کلکه کلک . رفته ، این نسناس تو زمینای من بجای مقبره ویلا ساخته . اونم چه ویلاهایی ، بغل دریا . تو حالا هی برام بخیه به آبدوغ میزنی .

زن : حالا تا دیر نشده بدو یه خرت و پرتی بخر ، مردم به فروشگاه های زنجیره ای مث قحطی زده ها هجوم بردن ، دارن تمام کالا ها را میخرن . میگن تحریمه ، میخواد جنگ بشه .

( حاجی یک بسته اسکناس از جیبش در می آورد و به عکس امام نگاه میکند و میگوید:
 - همه کارها زیر سر این هندی زاده هسش ، اگه گولش رو نمی خوردم ، این بلاها به سرم نمی اومد
فندکش را در می آورد و به زیر اسکناسها میگیرد و عکسش را آتش می زند و مانند دیوانه ها قهقهه میزند ) :
 - پشکل یک خاصیتی برای زمین داره اما این اسکناسا حتی رنگ و بوی پهن رو هم نداره

مهدی یعقوبی