۱۴۰۴ شهریور ۲۹, شنبه

سرگشته مهدی یعقوبی(هیچ)

 


لبانم برآماسیده و ترک خورده اند تنم زخمی. آسمان دور سرم می چرخد. گیجم و گنگ. زمین را در زیر پایم حس نمی کنم. گرمایی سوزان بر گرده ام تازیانه میکوبد یکریز و بی امان. ملتهبم و حیرت زده. زمان را توگویی گم کرده ام و در گستره ای بی مرز و ناشناخته سرگردانم.چناچون پر کاهی بر شانه بادها.