خداوند حق تعالی این بلا را سر هیچ مسلمانی و حتی دشمنانشان هم نازل نکند . شاید باورش برای ما که در مملکت اسلامی زندگی کرده ایم سخت و دشوار باشد و حتی باورش غیرممکن .
حوالی غروب بود . دختر فرنگی که چند هفته ای میشد باهاش آشنا شده بودم ، زنگ زد بهم . گوشی تلفن را بر داشتم . بعد از سلام و احوالپرسی ، بدون مقدمه و با خوشحالی ازم خواست که بروم پیشش و پرده بکارتش را بر دارم . یک آن گیج و ویج شدم و گنگ و منگ . فکر کردم که اشتباه شنیدم :
- گفتم چی
دوباره همان جمله « ترسناک » را تکرار کرد .