یادش بخیر پدرم تا چشمش به یه آخوند می افتاد سری تکون می داد و می گفت:
- درختو از میوه اش باید شناخت
منم که بچه بودم معنیشو نمی دونسم و گهگاه با سرانگشتام موهامو می خاروندم و با خودم می گفتم:
- چرا بابا هر وقت چشمش به یه آخوند می افته اخماش میره تو هم و اینو میگه. اون مرد پشمالو با اون عمامه و عباش که اصلا شبیه به درخت نیس تا میوه ای داشته باشه.