غروب پنجشنبه بود ، آفتاب پریده رنگ و بی رمق پاییزی در آسمان غبارآلوده تهران هنوز میدرخشید . خیابان انقلاب مثل همیشه شلوغ و پلوغ بود و پر رفت و آمد . حاج کرمعلی صاحب کتابفروشی بزرگ امام خمینی ، با آن هیکل چاق و چله و دماغ گنده اش حساب و کتابهایش را راست و ریس کرده بود و دو شاگردش را که هر دو تازه زن گرفته بودند برای شب جمعه زودتر راهی خانه اش کرد تا خوش بگذرانند . اهمیت جماع در این شب مقدس را میدانست و در این باب احادیث زیادی از علمای بزرگوار شنیده یا در کتابها خوانده بود .
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی
۱۳۹۴ مرداد ۵, دوشنبه
۱۳۹۴ تیر ۲۰, شنبه
سفر به بهشت
- فاطی نیگا نیگا ، بازم مشتی فتح الله بار و بندیلشو بسته داره میره مشهد
- حتما یه کاسه ای زیر نیم کاسه س ، بر نگشته داره دوباره میره زیارت .
- این مش فتح الله به پدر خدا بیامرزش رفته ، مومن و با تقواس
- کجای کاری ، میره اونجا برا کارای دیگه ، میخواد آب کمرشو تو اون شهر مقدس خالی کنه ، دور و بر حرم پر شده از دخترای صیغه ای
- زبونتو گاز بگیر زن ، اینقد نفوس بد نزن
- وا ، دروغم چیه ، عصمت جون
- میگن جای سوزن انداختن دور و بر حرم نیس ، زوار از کشورهای دور و نزدیک میان برا زیارت ، البته زیارت دخترای خوشگل و موشگل ، که مث مور و ملخ در اطراف حرم ریختن ، از صدتایش گرفته تا چند میلیونیش .
- تو این جور چیزا رو از کجا خبر داری
- کجای کاری زن ، تو صف نونوایی شنیدم . ،همه خبرا اونجا پیدا میشه از شیر مرغ بگیر تا جون آدمیزاد .
- راس میگی !
- من تا بحال بهت دروغ گفتم !؟
- خدا به دادمون برسه ، واسه همینه که سال و ماه شوهرامون با ما نزدیکی نمیکنن
- هی دس رو دلم نذار ، شوهرای این دوره و زمونه دیگه مرد نیستن ، فقط پشم و ریشن ، سال و ماه یه بار میخوان باهات جماع کنن اما هر چی زور میزنن ، سیخ نمیتونن بکنن ، تازه آلتشونم از دو بند انگشت بزرگتر نیس ، یه بچه قنداقی مالش ازونا بزرگتره . هزار معجونم هم که به خوردشون میدی بازم پنجرن ، کاش مردای فرنگی میگرفتیم ، اونا هم خوش تیپ ترن هم چم و خم کارا رو بهتر میدونن .
اشتراک در:
پستها (Atom)