بالاخره پس از 8 ماه به این در و آن در زدن و پیش هر کس و ناکسی خم و راست شدن موفق به پیدا کردن کار شدم . آنهم در زمان تحریم های شیطان بزرگ و غول مهیب گرانی. البته پس از شکر از درگاه خدا باید از قربانعلی خان یک تخم مداح که شهره عام و خاص می باشد تشکر کنم . همان قربانعلی که تحت توجهات مجتهد بزرگوار شیخ غلام عراقی زاده با کل خانواده از دین ضاله گاو پرستی به دین اسلام یعنی شیعه اثنی عشری مشرف شدند .
البته همشیره بنده دو روز قبل خوابش را دیده بود و حاج احمد امامی رمال معروف هم 6 بار از بابت دعا برای پیدا کردن کار بنده را دوشیده بود و تا ریال آخر جیبم را خالی کرده بود .
حتما می پرسید بنده یک لا قبا چه شغلی پیدا کردم . شغل بنده در یک قصابی شیک و پیک آنهم در ناف تهران بود . مشتریهایمان هم بیشتر آقازاده ها و بقول برو بچه ها نکبت زاده های مملکت امام زمان یعنی همین تخم و ترکه های آخوندها بودند . سه نفر در آنجا کار می کردیم . اصغر آقا با دختر توپل مپلش و بنده حقیر در اتاق بزرگ و پت و پهن در پشت قصابی . اصغر آقا آدم بسیار با غیرت و نامو س پرستی بود با سبیل های از بناگوش در رفته و قدی بلند و چهار شانه . به احدی اجازه نمی داد که خدای ناکرده به دخترش با چشم چپ نگاه کند یا در قفا سلام و علیک.