سرتیم حفاظت از بزرگترین مسئول مقابله با جاسوسان اسراییلی در حالی که آشفته و سراسیمه به چشم میزد دوان دوان از پله ها بالا رفت و خودش را رساند به دفتر وزارت اطلاعات. ایستاد نفسی عمیق کشید و سپس آهسته با کف دست کوبید به در. جوابی نشنید. کمی منتظر شد و دوباره با سرانگشتانش ضربه زد. باز هم جوابی نشنید گردنش را کج کرد به اطراف. نگاهش را دواند به سمت دو محافظ که چند قدم آنطرفتر ایستاده بودند :
- سردار کجاس
- تو دفترشه
- چرا جواب نمیده
- نمیدونیم، شاید پشت تلفنه