۱۴۰۱ آذر ۲, چهارشنبه

من سیاسی نیستم مهدی یعقوبی (هیچ)

 


اکبرآقای ما از آن آدمهایی است که اگر دنیا را آب ببرد او را خواب. همیشه هم ورد زبانش این که من سیاسی نیستم. فقط اهل و عیالم ساق و سلامت باشن من راضی ام.  با گرگ دنبه می خورد و با چوپان گریه.

گهگاه هم که در مغازه فرش فروشی اش دوستی، آشنایی یا فک و فامیلی بحث های سیاسی راه می اندازند با ترفندهای خاص خودش سر و ته قضیه را زود هم می آورد و آنها را دک تا به کار و کاسبی و امنیت و آسایش اش زیانی نرسد. مثلا بر سر شاگرد مغازه اش با چهره ای عبوس فریاد میزند:

- آهای نقی کدوم گوری قایم شدی

۱۴۰۱ آبان ۲۷, جمعه

بچه کش - مهدی یعقوبی (هیچ)

 


1

غزاله در حالی که با آبپاش گلهای روی ایوان را آب میداد دختر ده ساله اش را صدا زد:

- نیکا عجله کن، دیرت میشه

- نمیشه با حدیث برم مدرسه

- اون مریضه باهات نمیاد

- منم مریضم

- عزیزم با من یکی بدو نکن

- باشه مادر

نیکا در حالی که کوله پشتی مدرسه اش را انداخته بود به پشتش زمزمه کنان از راهرو  بر گشت به ایوان و چشمهایش را دوخت به مادرش و گفت:

- مادر این شمعدونیا سردشون نمیشه.