۱۴۰۰ آبان ۲۴, دوشنبه

راهرو مرگ - مهدی یعقوبی

 



قسمت اول    قسمت دوم    قسمت سوم    قسمت چهارم    قسمت پنجم    قسمت ششم


من که ام کجایم در چه زمان و در کدام کهکشان. انگار در اقیانوسی از نیستی شناورم. تو گویی همه چیز خواب و خیال است و من جز سایه روح دربدری نیستم روحی تبعید شده در برزخی ابدی. پلکهای خسته ام را باز می کنم و در تاریکزار سکوت زل میزنم به هیچ. 

انگار چشم سمجی بیست و چهار ساعت مرا می پاید. پنداری در و دیوارهای تاریک و دود زده سلول موش دارند و موشها گوش. در کنار دیوار پتوی رنگ و رو رفته را انداخته ام روی شانه ام و چندک زده ام. خسته ام خسته و بی رمق. کلافه از در و دیوارهای بتنی. عاصی از تاریکی های غلیظی که جسم و روحم را می فشارد طاغی از روز و روزگار، یاغی از غل و زنجیرها. عصیان زده از سکوت و خاموشی، من شورشی ام در اعماقم آتشفشانهاست و هرگز به ساحل امن و آسایش تن نمی دهم. در تندبادهای مرگبار شراع میکشم و در توفانها پارو میزنم و سرود میخوانم.